توضیحات: در بخش هایی از این رمان می خوانیم:
هجوم افکار مختلف در سر شیدا تمام دلهره ها و دل شوره های عالم را به سرش می کشاند. طوری که دلش می خواست مدت زیادی بخوابد و از همه چیز غافل باشد و در خواب رویاهایی خوش ببیند و به چیزهای خوب فکر کند.
دلهره خاصی در وجودش ولوله می کرد که دلیلش را می دانست. می دانست که همه ترسش از این است که عاشق علی نیست. می دانست که این تصمیمش فقط به خاطر لجبازی است و از این می ترسید که چه آینده ای را در پیش رو دارد. آیا می تواند بدون عشق زندگی کند؟ آیا می تواند در طول زمان عاشق علی شود؟ و خود را چنین دلداری می داد که علی مرد خوب وپاکی است.
او دوست داشتنی است و با وجود علی من می توانم پس از مدتی عارف را فراموش کنم...