توضیحات: نمیشود از روزهای جبهه گفت و برخی نامها را به خاطر نیاورد. نمیتوانی نام دجله را بیاوری و نام شهید مهدی باکری بر سر زبانت، روحت و جانت ننشیند. «غروب آبی رود» روایت زندگی شهید مهدی باکری –فرمانده لشکر ۳۱عاشورا- است از زبان علی ساقی، دوست و همرزماش که ماموریت پیدا میکند به دنبال او برود و او را به این سوی دجله بیاورد. نویسنده در مسیر روایت خود،گاه نقبی به گذشته میزند و با تغییر راوی از اول شخص به سوم شخص، بخشی از زندگی گذشته این شهید را از کودکی تا زمان حضور در جبهه و عملیاتهای مختلف بازگو میکند. داستان پیچیده در تردیدها، تفکرات و پرسشهای شاعرانه راوی است از خودش و جهان پیرامونش. جهانگیر خسروشاهی، برای روایت زندگی مردی چون باکری، به نثری شاعرانه همچون ماهیت وجود آن شهید روی میآورد و هر فصل را با پرسشی نظیر این آغاز میکند که «آیا میتوان به سادگی وسعت وجودی مردانی را یافت که در اوج